در امتداد ِ خیابان ِ شلوغ ِ نگاهت
مماس با خط ِ ویژه ی احساست
محتاط می رانم
با تماشای ویترین ِ پر زرق و برق ِ وابستگی ها
بی تفاوتی ِ بی چاره ی تو را درک می کنم
می خواهم در انتهای چشمانت گم شوم
جایی که ایستگاهی نباشد
هیچ غریبه ای
من باشم و خلوت ِ خیالت
یک چراغ سبز مانده تا پل ِ جسارت
آنگاه وجودم شعله می کشد
شیشه ی شرم می شکند
ویران می شوم در برخورد ِ نفسهایت
دستانم کروکی ِ اندامت را - دقیق - لمس می کند
این است همان اولین تصادف
و نمی ترسم از آن سیلی
محکم تر بزن
جریمه ی بـوســـه ی غیرِ مجـــــاز را !!!
نظرات شما عزیزان: